از قرن دهم به بعد امپراتوران ژاپن به تدریج قدرت را از دست دادند. اربابان محلی یا روسای قبیله جنگی بی وقفه علیه یکدیگر به راه انداختند، در حالی که دربار که کاملا غرق در فرهنگ چینی بود، به نظر میرسید که دیگر علاقهای به امور کشور نداشت. در سال 1191 قبیله میناموتو بر آشوبها چیره شد و سرانجام حکومت خود را تحمیل کرد. سخت کوشی، احترام به سلسله مراتب، کیش ملی گرایی، احساس از خودگذشتگی و وظیفه - این روند جدید بود. آموزه بودایی ذن ظاهر شد. از ساموراییها حمایت عرفانی میکرد و روح ژاپنی از این پس به سمت یک زهد سیاسی و مذهبی هدایت میشد که تأثیر زیادی بر همه جنبههای هنر، اندیشه و زندگی روزمره داشت. نویسنده که در دوره «کلاسیک» تاریخ ژاپن به رسمیت شناخته شده است، زندگی مردم ژاپن در طول این پنج قرن چگونه بوده است، و نشان می دهد که چگونه دگرگونی قلب و ذهن، تمدنی به همان اصیل و عمیق ایجاد کرد.