نگارنده در رمان حاضر، فراز و نشیبهای زندگی دختری با نام «شادی همایونی» را روایت میکند. شادی که در هفت سالگی شاهد کشته شدن مادرش «نازنین» به دست پدرش «سعید» بوده است، پس از روانه شدن پدرش به زندان نزد عمّهاش «سیمین» و شوهر وی «فرامرز» زندگی میکند. فرامرز یکی از سهامدارانی است که شریک نازنین و سعید بوده و بعد از مرگ نازنین و رفتن سعید به زندان، به طرق مختلف از ارثیه شادی استفاده کرده است. بعد از چهارده سال، شادی به خانه پدریاش باز گشته و در طی ماجراهایی با خالهاش «پروین» و فرزند او «سیامک» آشنا میشود. شادی به دنبال مدارکی که عمّه سیمین در اواخر عمرش به وی داده به بیگناهی پدرش پی برده و به همراه سیامک قاتل اصلی را یافته و او را با کمک قانون به سزای اعمالش میرساند.