با شنیدن این حرفها، یک لحظه در فکر فرورفتم و نمیدانستم که منظور او چه میتواند باشد. آیا چیزی وجود داشت که همه میدانستند و فقط من از آن بیخبر بودم و آخریننفری بودم که باید از آن آگاه میشدم؟ یا اینکه رازی خانوادگی تا آنزمان سربه مهر باقی مانده بود که او تازه میخواست از آن پرده بردارد؟ حرفش به نظرم مبهم و عجیب بود؛ برای همین از او پرسیدم: «مامی، منظورت چیه؟» «خب مثلا قصهی پدربزرگت. من مطمئنم که تو هرگز از این مسأله خبر نداشتی که خیلی سال پیش، پدربزرگت عاشق یه شاهزادهی روس شده بود.» این کتاب نگاهی دارد به سرگذشت زندگی نصرالله مینباشیان، فرزند غلامرضا مینباشیان مشهور به «سالارمعزّز»، موسیقیدان ایرانی، دانشآموخته شعبهی موزیک مدرسهی «دارالفنون» و کنسرواتوار موسیقی سنپترزبورگ که معاونت مدرسهی موزیک «دارالفنون» و ریاست کل موزیک نظامی را برعهده داشت. خاندان مینباشیان از بانیان تحولات نو در موسیقی ایرانی، به ویژه در زمینهی ساخت سرودهای میهنی، بودند.