وقتی لیدز با لایلا ملاقات می کند، متقاعد می شود که بقیه عمر خود را با او سپری می کند - تا اینکه یک حمله غیرمنتظره باعث می شود لایلا برای زندگی اش بجنگد. لایلا پس از هفتهها بستری شدن در بیمارستان، از نظر جسمی بهبود مییابد، اما زخمهای عاطفی و روانی زنی را که لیدز عاشق او شده بود، تغییر داده است. لیدز برای اینکه رابطهشان را به مسیر درستی برگرداند، لایلا را به اتاق خواب و صبحانهای که برای اولین بار ملاقات کردند، میبرد. هنگامی که آنها وارد می شوند، رفتار لایلا چرخش عجیبی پیدا می کند. و این تنها یکی از بسیاری از اتفاقات غیرقابل توضیح است. لیدز با احساس دوری از لایلا، به زودی در ویلو - یکی دیگر از مهمانان هتلی که با نگرانی های مشترک آنها ارتباط برقرار می کند، آرامش پیدا می کند. همانطور که کنجکاوی او برای ویلو افزایش می یابد، تصمیم لیدز برای کمک به ویلو برای یافتن پاسخ، او را در تضاد مستقیم با رفاه لایلا قرار می دهد. لیدز به زودی متوجه می شود که باید انتخاب کند زیرا نمی تواند به هر دوی آنها کمک کند. اما اگر او انتخاب اشتباهی داشته باشد، می تواند برای همه آنها مضر باشد.