در این کتاب میخواهم دربارهی نظری بحث کنم که در بیشتر جوامع غربی به صورت «عقل سلیم» درآمده است: یعنی اینکه مرحلهی توسعهی اقتصادیـسیاسی کنونی، پیشرفت بزرگی در تکامل بشر است و باید امکانهای این مرحله را بستاییم. جامعهشناسان ادعا میکنند که ما وارد «مدرنیتهی دوم» شدهایم که در آن، افراد رهاشده از پیوندهای جمعی اکنون میتوانند سبکهای زندگی متنوع خودشان را، که از قید وابستگیهای قدیمی آزاد هستند، به وجود آورند. «جهان آزاد» بر کمونیسم پیروز شده و با تضعیف هویتهای جمعی، جهانی «بدون دشمن» اکنون امکانپذیر شده است ... میخواهم این دید «پساـسیاسی» را به چالش بکشم ... با موشکافی برخی از نظریههای رایج که «روح زمان» پساـسیاسی را در مجموعهای از حوزهها جامعهشناسی، نظریهی سیاسی و روابط بینالملل تأیید میکنند، استدلال خواهم کرد که این رویکرد بهغایت اشتباه است و، به جای اینکه به «دموکراتیکسازی دموکراسی» کمک کند، خودش منشأ بسیاری از مشکلاتی است که نهادهای دموکراتیک اکنون گرفتار آنها هستند.