کتاب «شب هنگام در شیلی» رمانی نوشته ی «روبرتو بولانیو» است که اولین بار در سال 2000 انتشار یافت. در طول یک شب، کشیشی شیلیایی به نام «پدر سباستین اوروتیا لاکروآ» که هم منتقد ادبی است و هم شاعری نه چندان شناخته شده، برخی از مهم ترین رویدادهای زندگی اش را به خاطر می آورد. او اعتقاد دارد به زودی خواهد مرد، و در هذیان های تب آلودش، شخصیت هایی گوناگون—چه واقعی و چه تخیلی—مانند هیولاهایی ترسناک در برابر او ظاهر می شوند. در میان این مواجهات، با چهره های مختلفی آشنا می شویم: شاعر بزرگ «پابلو نرودا»، نویسنده ی آلمانی «ارنست یونگر»، «ژنرال پینوشه» که «پدر لاکروآ» او را با «مارکسیسم» آشنا می کند، و همینطور گروهی از روشنفکران شیلیایی که زندگیشان در طول دوره ای سرشار از ناآرامی های سیاسی، با زندگی او گره خورده است.