به اطرافتان نگاه کنید، چه میبینید؟ به پیرامونتان، اتمسفر و مردم اطرافتان نگاه کنید. به وضعیت الآن زندگیتان فکر کنید: کار، سلامتی، دوستان، مردمی که دوروبرتان هستند؛ چه شکلیاند؟ آیا از چیزی که میبینید احساس شادی میکنید؟ حالا به درون خودتان بنگرید. همین الآن و در این لحظه چه احساسی دارید؟ آیا از زندگیتان راضی هستید؟ آیا بیشتر میخواهید؟ آیا باور دارید که میتوانید شاد و موفق باشید؟ چه چیزی در زندگیتان کم است و به آن نیاز دارید تا آن را شاد و/ یا موفق بنامید؟ چرا بهنظر میرسد بعضی آدمها همهچیز دارند و بعضی دیگر هیچ ندارند؟ بیشتر مردم نمیدانند چیزی را که بهدست میآورند چطور بهدست میآورند! بعضی از ما تقصیر را به گردن سرنوشت و شانس میاندازیم. متأسفم که من کسی هستم که باید به شما بگویم: «متأسفم، رفیق! زندگیای را که داری، تو خود ساختهای. هر چیزی که بر سرت میآید را خودت ایجاد کردهای؛ یا آگاهانه طراحیاش کردهای یا ناخودآگاه و با غفلت. نتیجۀ سرنوشت یا شرایط نیست. من تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم، چون آدمهای زیادی را میبینم که در رویای ارتقاء سطح زندگیشان هستند، و اینکه شادتر باشند و پولدارتر؛ بااینحال معتقدند تنها راه تحقق این خواستهها وقوع یک معجزه است: بردن بختآزمایی، ازدواج با شخصی پولدار، یا صاعقۀ دیگری از شانس! آنها در پی تأثیرات بیرونی هستند که از روی شانس اتفاق بیفتد و همهچیز را عوض کند. آنها فکر میکنند که زندگی برایشان اتفاق میافتد! اغلب نمیدانند که میتوانند کنترل زندگیشان را در هر لحظه و هر روز بهطور کامل در دست بگیرند؛ پس به رویاپردازی، انجام دادن کارهایی که هر روز انجام دادهاند، و صبر کردن برای نتیجهای معجزهآسا ادامه میدهند.