اصرار عجیبی وجود دارد به محدود کردن تاریخ فوتبال در لحظهی تدوین قوانین جدید آن در انگلستان 1863، درحالیکه فوتبال تاریخی در دل هزارهها دارد و کتابها و اسناد و نامههای بسیاری از سدههای مختلف بهجا مانده که موضوعشان فوتبال و خوشیها و مصائب پیرامون آن است! فوتبال، این ورزش گروهی عجیب، با تعداد نفرات زیاد، در زمینی بزرگ و با مرکزیت یک توپ گرد، تاریخش را نه در مدخلها و درگاههای آمار و تاریخ فوتبال اتحادیهی فوتبال انگلستان یا فدراسیون جهانی آن (فیفا)، بلکه در دل تاریخ مردمی باید جستوجو کرد که در 1314 میلادی، «نیکلاس دو فارنادون» حاکمشهر لندن به دلیل تشویش اذهان عمومی و برهم زدن نظم اجتماعی به آنها تاخت و فوتبال را ممنوع اعلام کرد! مسیر پرپیچوخم مقاومت مردمی در قامت فوتبال، همانند مناسکی برای بیرون ایستادن از صف حاکمان و صاحبان پول و قدرت، سدههای متمادی در گوشهگوشهی اروپا، به خاصه در بریتانیا و فرانسه ادامه داشته؛ در 1576 چهارده نفر در میدلسکس با این دلایل محاکمه شدند: «تجمع غیرقانونی» و «برگزاری بازی ممنوعی به نام فوتبال؛ به این دلیل که میتوانست چنان جنجالی به پا کند که به آدمکشی و حوادث جدی بینجامد» و دو حکم مشابه نیز در منچستر دههی اول قرن پانزدهم افرادی را مجرم میشناخت که «به سرگرمی غیر قانونی فوتبال در خیابانها پرداختند». تاریخ مردمی فوتبال، تاریخ آنهاست که فارنادون دربارهشان گفت: «باشد که خداوند ما را از آنها حفظ کند» آنهم فقط چون مردم در لحظهای که شاه سکوت میخواست، با فوتبال بازی کردنشان موجب «شرارت بیشمار» شدند! کتاب «میکائیل کوریا»، نویسنده و پژوهشگر چپگرای فرانسوی، در همین مسیر است که مبنایش را بر حرکت میان اوراق خوانده نشده و کمتر دیده شدهی تاریخی گذاشته که از دل اعصار تا همین امروز، تاریخ فوتبال را جدای از تاریخ مردم روایت کرده است. تاریخ مردمی فوتبال، نظر به قطعات بسیار، پیوسته و تکهتکهای دارد که خواستهاند از چشمهایمان پنهانشان کنند یا در تعریف دیگری بگنجانند. ازهمینروی جام جهانی فوتبال کارگری در 1932 و اعلام مقاومتش علیه فاشیسم پیش از این روایت نشده؛ ازهمینروست که چرایی اهمیت نیوکمپ بارسلون در لحظهی وقوع و قدرتنمایی فاشیسم ژنرال فرانکو روایت نشده؛ ازهمینروست که همواره سعی کردهاند به شما حقنه کنند که «هولیگانها» و «التراها» آدمبدهای ماجرایند آنهم درست در لحظهای که آنها علیه نظم حاکم سرمایه، ارتجاع و استبداد درحال مقاومت و مبارزهاند؛ ازهمینروست که نگفتهاند مشتهای گره کردهی مارداونا و سوکراتس، چیزی بیش از مشتهای گره کرده برای زدن یک گلند؛ ازهمینروست که نگفتهاند چرا «ایلونگا ومپو»ی زئیری، در میان حیرت همه، توپی را که کاشته شده بود تا برزیلیها به سمت دروازه شوت کنند را پیش از سوت داور به بیرون زد تا همه به او و مردمش بخندند، بیخبر از اینکه موبوتو، دیکتاتور زئیر، تهدیدشان کرده که نباید با اختلاف بیشتر از سه گل ببازند! تاریخ مردمی فوتبال را باید برای مواجهه با همهی اینها و بسیار بیشتر از اینها خواند. کتابی با اجزای بینظیر، شناور و سیال، دربارهی تاریخ ضد تاریخ ورزشی که با امضایش پای تاریخ مقاومت و مبارزه، به جزئی جداییناپذیر از همهی جنبشهای رهاییبخش تبدیل شده، درعین حال که خوب میدانیم، فوتبال تیغی دو لبه است، برای ما و البته برای آنها!