فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر به آن شد تا نظم دو قطبی تعریفشده برای نظام بین الملل عملا معنای خود را از دست بدهد و شاهد شکلگیری فرایندهای «ضد نظمی» باشیم که قدرتهای به جای مانده از دوران جنگ را دچار بحران میساخت. این فرآیند موجب شد تا نظریة «پایان تاریخ» و «برخورد تمدنها» در آن زمان مطرح شود که غایت آنها، معرفی دشمن تازه ای به نام «بنیادگرایی» و «تروریسم» بود. در قالب این طرح تازه قرار بود فرهنگ و تمدن اسلامی به دشمن اصلی نظم بین المللی تبدیل شود و تروریسم پدیده ای بود که بزرگنمایی شد تا این تهدید واقعی جلوه داده شود: در نتیجة این راهبرد جدید، طیف متنوعی از نظریه های توجیهی برای مبارزه و کاربرد زور علیه بازیگران مسلمان تولید و عرضه شد، که به عنوان نمونه میتوان به «تهدید نامتقارن» اشاره کرد. متعاقب این اقدام، دیدگاه های تازه ای برای مدیریت این دسته از تهدیدات تولید شد و شکل نوینی از جنگها شکل گرفت که به نبرد نامتقارن معروف هستند. این الگوی نبرد، دارای قابلیتهای ویژه ای است که به بازیگرانی که دارای توان نظامی کمتری هستند، امکان آن را میدهد تا در نبرد موثرتر ظاهر شوند. در این میان، حزب الله لبنان از جمله بازیگرانی است که توانسته است از این امتیاز بسیار بهره برده و تجاوز سنگین و همه جانبة اسرائیل غاصب را مهار و مدیریت نماید. نگارندگان در کتاب حاضر، ضمن توجه دادن مخاطب به بنیادهای تئوریک نبرد نامتقارن، تلاش کرده اند تا با استفاده از الگوی پیشنهادی، به بازخوانی و تحلیل دو رخداد مهم، جنگ 33روزه و 22روزه بپردازند.