نمای نزدیک:هوای روستا پر از دانه های ریز کاه است، خرمن کوبی دارد تمام می شود و گندم ها می روند برای آسیاب، اما زیر پوست روزهای سخت زراعت و شب های بلند خستگی، حادثه ای در جریان است. پسر یکی از اهالی روستا، از خدمت سربازی فرار کرده و به خانه برگشته و دژبان ها همه جا دنبال او می گردند. بخش بلندی از داستان به کشمکش اهالی روستا و ماموران پاسگاه برای جست وجوی سرباز فراری می پردازد؛ بخشی که از پرتعلیق ترین و جذاب ترین بخش های داستان است. جز اینها بایرامی نشان داده که دیالوگ نویس خوبی است. شخصیت ها گزیده، بجا و بدون پراکنده گویی حرف می زنند و دیالوگ هایشان به خوبی معرف شخصیت روستایی و یا شهری آنهاست. ماجرای سرباز فراری با زندانی شدن پدرش و سفر برادر و مادرش به شهر برای پیدا کردن او در ادامه گره می خورد و نویسنده در توصیف درماندگی ها و ترس ها و شادی های کوچک این روستاییان که اندک اندک به جریان انقلاب می پیوندند، بسیار موفق عمل می کند. بایرامی نثری پاکیزه و صمیمی دارد و نگاهش به دنیای نوجوانانی که بخش مهمی از حرکت انقلاب اسلامی را شکل دادند، نو، بدون اغراق و شعارزدگی است. او در «فصل خرمن کوبی» توصیف دقیق و واقع گرایانه ای از روستا و روابط آدم هایش ارایه می دهد تا داستانش مثل یک اثر هنری خوش ساخت، در ذهن خواننده به یادگار بماند.