رمان زیر آفتاب خوش خیال عصر داستان دختری کلیمی است با جوانی غیر یهود که با سبک سیال ذهن اما خوشبختانه فاقد پیچیدگی ،نگاشته شده است.نکته مهم رمان زیر آفتاب خوش خیال عصر پرداخت به جامعه اقلیت مذهبی کشور و مشکلات آنهاست با حفظ این مساله که هیچ چهره سیاه یا سفید مشخص از گروه یا کس خاصی است. داستان رمان زیر آفتاب خوش خیال عصر رابطه مونا و شهریار است.مونا از سوی خانواده ی شهریار کاملا پذیرفته نمیشود و این امر منجر به سردی تدریجی گرمای رابطه ی عاطفی بین این دو جوان میشود. در جریان داستان اگر چه در آغاز شهریار تلاش خود را برای شناخت بهتر فرهنگ همسرش به کار می گیرد منتهی رفته رفته این تمایل به شناخت کاهش می یابد و به تدریج جای خود را به رفتاری آمرانه و مردسالار می دهد داستانی که به موازات داستان اصلی به یاد مونا می آید و در کودکی و توسط پدرش، آقا، و، به شیوه ای معنادار، همواره ناتمام برای او روایت شده بود: قصه ی دختر نارنج وترنج، که آشکارا قرار است همچون بدیلی برای داستان اصلی عرضه شود و این در همانندسازی ها و، به بیان روان کاوانه، همسان انگاری مدامی که مونا میان خود و سومین دختر نارنج وترنج انجام می دهد دریافتنی است. رمان زیر آفتاب خوش خیال عصر به مسائل اقلیت های ایرانی که هرگز به درستی مورد بررسی قرار نگرفته است میپردازد. همیشه باید قدر کسانی را که شجاعانه به میدان می آیند تا مشکلات را حل کنند دانست. جیران گاهان در رمان رمان زیر آفتاب خوش خیال عصر نشان می دهد که اگر به کارش ادامه دهد به نتایج درخشانی خواهد رسید .