کارور در کتاب «وقتی با من کار داشتی تلفن کن» 20داستان کوتاه را روایت می کند. کتابی که توسط اسدالله امرایی در انتشارات نقش و نگار ترجمه، و به چاپ رسید. «گفت: امشب دلم برای همه تنگ شده. برای تو هم دلم تنگ شده. خیلی وقت است که دلم برای تو تنگ شده. آنقدر دلم برایت تنگ شده که نگو، یک جورهایی گم شده ای، تو را از دست داده ام. تو دیگر مال من نیستی.» داستان هر وقت کارم داشتی تلفن کن، مربوط به زن و شوهری با نام نانسی و دان می شود. آنها بعد از تمام شدن ماه ژوئن و تعطیلی مدارس تصمیم می گیرند که در تابستان خانه شان را اجاره دهند، تا مدتی را دوراز محل زندگیشان، تنها سپری کنند، تا بعد از مشکلاتی که برای هم به وجود آورده بودند، بتوانند مدتی را با هم تنها باشند و سعی کنند که اوضاع را به حال سابق برگردانند و به زندگیشان سر و سامانی بدهند. بنابراین پسرشان ریچارد را به منزل مادربزرگش می فرستند و راهی سفر می شوند تا شاید بتوانند مسیر جدیدی را در زندگیشان پیدا کنند.