داستان کیلمنی باغ میوه دربارۀ مرد جوانی به نام اریک مارشال است که برای تدریس به مدرسه ای در جزیره پرنس ادوارد می رود و با ،کیلمنی دختری که حرف نمی زند اما همه چیز را می شنود آشنا می شود چند بار به دیدنش می رود و کم کم به او دل می بندد. پیشنهاد ازدواج که به او می دهد، دخترک رد می کند؛ هر چند او هم دوستش دارد اما به رغم اعتراضات اریک که اصلا اهمیتی ندارند کیلمنی گمان می کند که اگر باهم ازدواج کنند او مانعی در زندگی این مرد جوان خواهد بود. در این حین دیوید یکی از دوستان خوب اریک که پزشک معروف حلق و حنجره است برای دیدنش به جزیره می آید. کیلمنی را معاینه می کند و می گوید که هیچ چیز درمانش نمی کند مگر اینکه نیاز روانی شدیدی به حرف زدن پیدا کند ...