سازمان و مبانی آن از دیرباز مورد توجه صاحب نظران و اندیشمندان حوزه مدیریت و علاقه مندان علوم اداری بوده است. تعداد زیاد کتب و مقالاتی که در این زمینه به رشته تحریر درآمده خود گویای این واقعیت است. از سوی دیگر چارچوب مشترک و تبیین مفاهیم، ابعاد و ارکان سازمان با رویکردی مشابه در بخش قابل توجه ای از منابع پیشگفته، فلاتی از اطلاعات و دانش همگن و یکنواخت را در پیشروی مخاطب قرار داده به نحوی که علیرغم غنای موضوعی و موضعی سازمان و مدیریت، خواننده غیرحرفهای با مرور ادبیات و مبانی نظری سازمانی خود را در کلیشه ای از تعاریف تکراری و قواعد کتابخانه ای گرفتار میبیند. البته در خصوص خوانندگان حرفه ای که با توجه به گرایش تخصصی خود مبانی سازمان و تئوریهای آن را مطالعه، تأمل و رهگیری میکنند نیز وضعیت چندان متفاوت نیست. تجانس و قرابت پایین میان مفاهیم و نظریه ها با آنچه که حقیقتا در سازمانهای امروزی اتفاق میافتد بسیاری از دانشجویان رشته مدیریت و برخی از اساتید را هم با چالشی جدی مواجه نموده است. تحقیقات مربوط به راست آزمایی نظریه های متقن که طی سالهای اخیر رشد خیره کنندهای داشته دلیلی محکم بر این ادعا است. امروزه در سازمانهای مختلف حتی در کلاس جهانی شاهد رخدادهایی هستیم که ذهن مخاطب را بر این سوال مهم متمرکز میسازد که اساسا تفاوت انسان پستمدرن در دنیای امروز با بشر یکجانشین در مباحث سازمان و مدیریت چه میتواند باشد؟