تاریخ به خوابی میماند که هرچند ریشه در واقعیت دارد و به قوۀ خیال و وهم به تجربه میگراید، اما کمتر حقیقت دارد و یا آنکه نشانی عارض بر حقیقت دارد. فراتاریخ اما در پیوند با حقیقت نهفته در رویاهاست؛ تعبیر میپذیرد و خوابگزار میخواهد. ادبیاتْ قلمرو گزارهپردازی ادیب در جریان سیّال دلالتهای فرازمانی-مکانی است. هرجا که تاریخ مسئلۀ ادیب باشد، فراتاریخنگاری همان تقلای بیوقفه برای کشف حقیقت در پس وقایع و افراد و اطوار گذشتگان تاریخی ماست؛ گویی اینجا صحنهای برپاست تا گذشته به تأویل معناهای تاریخی پرداخته و همتای هنرمندی نقّال به روایت و قرائت خود از تاریخ با دیگران، حضار یا خوانندگان بپردازد. درام فراتاریخنگارانه نقشۀ راه این تأمل تاریخی ما ایرانیان در باب هویت و ماهیت حقایق نهفته در پس فرهنگ نمایشی همروزگار ماست. پژوهش حاضر درنگی است بر این الگوی گفتمانی درام ایرانی که از تاریخ بهرهای داستانی در جهت بازخوانی و بازاندیشی پیرامون گذشته و حال برده و بهنوعی بازتابی از شعور اجتماعی و ساختارهای فکری ماست.