این کتاب کاوشی است در دگردیسی آدم ها از خود به دیگری و به دیگران شدن.تصویری در چند و چون گم شدگی ما در لایه لایه های تاریخی سهمگین که می راندمان از خود بودن. آنها که ما نیستیم سرشار از ظرافت های ساختاری ست که در جنبه های مختلف آن قابل ردیابی و شناسایی ست.ایده نقاشی کشیدن مشتری های کافه در فصل اول ارجاعی ظریف است به نقاشی های آدمهای نخستین در غارها که این نقاشی ها بعد ها حکم زبانی را بازی می کنند که درباره آن آدمها درباره نوع زندگی و روابطشان اطلاعات می دهد. محمد حسینی در این رمان کوشیده تجربه دشواری را به سامان برساند؛ انتقال معنا در رمانی اینچنین لایه لایه با روایتی پیچیده که پیرنگ کمرنگ آن پازل وار در لابلای این لایه های روایی در هم تنیده شده،کامل میشود. تجربه دشواری را پیش روی مخاطب گذاشته که تا حد زیادی از بلند پروازی های نویسنده ناشی می شود.