مدیریت عملکرد در اکثر سازمانها به فرایندی بروکراتیک تبدیل شده است و در واقع به جای آنکه عملکرد را تشکیل دهند، خود به شکل یک هدف دیده میشوند. کارمندان، مدیران و حتی واحدهای منابع انسانی از آن بیزارند (لازلو باک) هیچ فرایندی در کسب و کار همانند نظام مدیریت عملکرد، بحث برانگیز نبوده است. با آنکه میتوانست به عنوان یک سنگ بنای اساسی برای همسویی سازمان ایفای نقش کند، اما اغلب مدیران و کارکنان در مواجهه با آن مضطرب و سردرگم هستند. بیش از 50 سال است که ابزارهایی مانند اهداف آبشاری و رتبهبندی عملکرد، سعی کردهاند با موفقیتی اندک، ارزشی چشمگیر را پیرامون نظام مدیریت عملکرد ترویج نمایند. اما در سالهای اخیر، ایدههای جدید باعث تبدیل نظامهای سنتی عملکرد به روندی با رسمیت کمتر شدهاند و تمرکز اصلی خود را بر تشویق رفتارهایی از کارکنان قرار میدهند که بهطور واقعی منجر به بهبود عملکرد خواهند شد. (جان برسین) امروزه سازمانها به این مضمون متعالی رسیدهاند که عملکرد مطلوب محصول یک گفتگیو مثبت بین مدیر و کارمند است و مدیر یک مربی و ارتباط دهنده است، نه فرمانده و کنترل کننده. (دیو اولریچ)