ماکس وبر احزاب را «فرزندان دموکراسی، حق رأی مردم و نیاز به جلب و سازماندهی تودهها» نامید. افسوس که این فرزندان، یتیمان نظریة سیاسی و حقوقی بودند. اکنون این کودکان بزرگ شدهاند، برخی به دورة پیری گام گذاشته و برخی در واقع مردهاند اما نسلهای جدیدی نیز به میدان آمدهاند. احزاب بهطور خودکار «تفرقهانداز و خطرناک» نیستند. احزاب همچنان بهترین راه برای درک ارزش حقوق دموکراتیک فردی و تعامل با اختلافات جمعی هستند. تغییر نظامهای حزبی نیز لزوما نشانة بحران دموکراسی نیست؛ همچنین نشانهای از تغییر شکل حوزة عمومی بهگونهای که بازیگران جدید و بیشتر در صحنه حاضر شوند هم نیست. احزاب و رسانههای حرفهای باید بهگونهای تنظیم شوند که وظایف حیاتی خود را برای دموکراسی نمایندگی انجام دهند. نهادهای واسط باید در دسترس، دقیق، مستقل، قابل ارزیابی و در نتیجه، پاسخگو باشند. این بدان معنا نیست که آنها باید غیرحزبی یا غیرجانبدار باشند. هدف آنها یافتن حقیقت نیست بلکه اجازه دادن به شهروندان برای اتخاذ مواضع متفاوت در منازعات است. درحالیکه امروزه بسیاری از ناظران در رابطه با تضعیف دموکراسی توسط رسانههای اجتماعی ناراحت هستند یادآوری این نکته مهم است که این واسطهای جدید، دسترسی بیسابقهای را برای شهروندان ایجاد کردهاند. باید عنوان کرد که بخش زیادی از مشکلات کنونی، تقصیر مردم نیست. بدون بازگشت به اصول اولیه نمیتوان موفق شد. این همان چیزی است که ماکیاوولی توصیه کرده بود؛ پرداختن به یک بحران چیزی بیش از «بازگشت به اصول» را نیاز ندارد. این کتاب بهدنبال ارائة چنین راهی است. به ناچار ما با پیشینة خود بهسمت آینده حرکت میکنیم اما داشتن این ادراک که از کجا آمدهایم و تا به اینجای کار، مسیر طیشده چگونه بوده، میتواند به درک این موضوع که آیا واقعا راه خود را گم کردهایم یا خیر کمک نماید.