آخرین داستان از استفن کینگ ، اسطوره ی داستان نویسی ، داستان خیره کننده و فوق العاده مهیج درمورد مردی است که مصیبت اسرارآمیزش یک شهر کوچک را کنار هم جمع می کند - یک داستان به موقع و خوش بین در مورد پیدا کردن نقطه ی مشترک با وجود اختلافات عمیق. اگرچه به نظر نمی رسد که اسکات کری تفاوتی کرده باشد ، اما او به طور پیوسته وزن خود را از دست می دهد. چند مورد عجیب دیگر نیز وجود دارد. او با لباس هایش و بدون آنها وزن یکسانی دارد ، هر چقدر هم که آنها سنگین باشند. اسکات نمی خواهد مجبور به انجام کاری شود. او فقط می خواهد کس دیگری نیز این موضوع را بداند و به دکتر باب الیس اعتماد دارد. در شهر کوچک کسل راک – محل وقوع بسیاری از داستانهای نمادین کینگ - اسکات درگیری ای کوچک - اما تشدید کننده – با همسایه هایش که دو زن هستند پیدا می کند که سگشان مرتبا مدفوع خود را روی چمن اسکات می ریزد. یکی از زنان دوستانه است؛ دیگری ، یخ و سرد. آنها هر دو در تلاش هستند رستوران جدیدی را راه اندازی کنند ، اما با مشکلاتی روبرو می شوند و اسکات سعی می کند... از استیفن کینگ ، "با ارزش ترین منبع تجدید پذیر ما ، مانند شکسپیر در قابلیت انعطاف کارش"( گاردین) ، ارتفاع ،پادزاری برای فرهنگ تفرقه آمیز ما است ، با شکوه با نشاط و شادمانه و همراه کمی غم.