به نظر می رسد که جورج بابیت در شهر کوچکی به نام زینث، زندگی کاملی دارد: شغلی موفق، همسری دلسوز و مهربان، سه فرزند و خانه ای بسیار مدرن و راحت. اما او که احساس نارضایتی و تنهایی می کند، انفعال، مصرف گرایی و حریص بودن جامعه ی محافظه کار و بی ریشه ی طبقه ی متوسط را زیر سوال می برد. این احساس بابیت که انگار زندگی اش، نقص های زیادی دارد، او را به سوی دنیای سیاست و البته بیوه ای جذاب و به ظاهر بوهمیایی می کشاند. اما شخصیت اصلی داستان خیلی زود درمی یابد که تلاش هایش برای تغییر وضع موجود و سرکشی از قوانین ممکن است هزینه ای بسیار سنگین تر از چیزی که فکرش را می کند، داشته باشد.