زمانی که مارگارت و استیو فراولی از مهمانی ای رسمی در نیویورک به خانه شان در کنتیکات بازمی گردند، درمی یابند که دختران دوقلوی سه ساله شان، کتی و کلی، گم شده اند. پرستار بچه ها، بیهوش بوده و پلیس یادداشتی را پیدا می کند که در آن، هشت میلیون دلار پول از پدر و مادر دو بچه طلب شده است. شرکت سرمایه گذاری استیو، پول را جور می کند اما زمانی که آن ها برای گرفتن بچه ها می روند، فقط را کلی را در ماشین پیدا می کنند. یادداشت قبل از خودکشی راننده مشخص می کند که او سهواً و به شکلی ناخواسته کتی را کشته است. در رمان دو دختربچه در پیراهن آبی، در مراسم خاک سپاری، کلی به مارگارت می گوید که کتی از آن زن خیلی می ترسد و می خواهد همین الان به خانه بازگردد. ابتدا فقط مارگارت باور می کند که کتی و کلی با هم در ارتباط هستند و کتی نیز هنوز زنده است. اما زمانی که هشدارهای کلی دقیق تر و هراس انگیزتر می شود،FBI نیز جست و جوی بسیار سختی را آغاز می کند.